من در حال آزمایش یک کامپایل بودم که او به طرز اغوا کننده ای وارد اتاق شد. او زیبا ، جوان ، بی نقص بود. وقتی او به سمت من حرکت کرد ، چشم های ما قفل شد. لحظه ای نفس کشیدن را فراموش کردم که او نزدیکتر شد و سپس روی شانه ام خم شد. بلند شدم و به صندلی اشاره کردم ...